پيش درآمد
یک گروه همخوان (Chorus) وارد
ميشوند و متني را ميخوانند كه توضيح مي دهد در شهرورونای ايتاليا
(Verona) دو خاندان به نامهاي كاپولت (Capulet) و مونتاگو (Montague)
كينهاي ديرينه دارند و اين دشمني با مرگ فرزندان سران اين دو خاندان، و
عشق ناكامشان پايان ميپذيرد.
پرده اول
صحنه اول
خدمتكاراني از دو خاندان رقيب
در پارك عمومي با هم بگومگو ميكنند و با اضافه شدن بستگان خاندان به اين
دعوا، كار به زدوخورد ميكشد اما قبل از آنكه به خونريزي منجر شود با ورود
چندسربازو يك افسر سعي ميكنند آن ها را از هم جدا كنند لحضاتي بعد آقا و
خانم كاپولت و همچنين خانم وآقاي مونتاگو وارد ميشوند و شروع به رجز خواني
براي همديگر ميكنند. عاقبت حاكم ورونا(شاهزاده اسكالوس Prince Escalus) و
همراهانش وارد ميشوند او كاپولت و مونتاگو را تهديد ميكند كه اگر به
دعواهاي خود ادامه دهند و مانند سه مورد قبلي شهر را به آشوب بكشانند هر
دوي آنان را اعدام ميكند.
شاهزاده همراه كاپولت بيرون
ميرود مردم پراكنده ميشوند فقط مونتاگو و همسرش و بنووليو Benvolio
(برادرزاده مونتاگو و دوست رومئو) باقي ميمانند.
خانم مونتاگو سراغ پسرش
رومئو(Romeo) را ميگيرد و بنووليو توضيح مي دهد كه رومئو بسيار افسرده و
گوشهگير شده است پدر و مادر رومئو كه بسيار نگران پسرشان هستند از بن
ووليو ميخواهند از راه رفاقت و دوستي بفهمد كه مشكل رومئو چيست. با آمدن
رومئو به پارك، خانم و آقاي مونتاگو از آنجا دور ميشوند تا بنووليو
بتواند به تنهايي با رومئو صحبت كند. از سخنان رومئو مشخص ميشود كه او
عاشق زني است كه دست رد به سينه او زده است و گويا اصلاً قصد ازدواج ندارد.
با وجود اصرار پسر عمويش ، رومئو نه حاضر به فراموش كردن اين عشق است و نه
نام معشوقه اش را به زبان ميآورد.
صحنه دوم
آقای كاپولت و كنت پاريسCount
Paris (يكي از نزديكان حاكم ورونا) و دلقكي به نام پيتر(Peter) وارد
ميشوند. كنت پاريس كه قبلاً تقاضاي ازدواج با ژوليت (Juliet) دختر كاپولت
را داشته براي دريافت پاسخ مثبت پافشاري ميكند. كاپولت به بهانهی اينكه
ژوليت هنوز چهارده سالش هم تمام نشده مخالف است؛ اما فرصتي به پاريس ميدهد
كه امشب به ضيافتي كه در خانه او برپاست بيايد و در صورتي كه بتواند دل
ژوليت را بدست آورد، او هم به اين وصلت راضي خواهد شد. او كاغذي را به پيتر
مي دهد و از او ميخواهد افرادي را كه در اين ليست نوشته است به مهماني
دعوت كند. با رفتن كاپولت و پاريس، پيتر كه سواد ندارد از دو جوان كه در آن
نزديكي هستند(رومئو وبنووليو)ميخواهد كه ليست را برايش بخوانند.
با خواندن اسامي معلوم ميشود
كه روزالين Rosaline (خواهرزاده كاپولت) كه معشوقهی رومئو است هم به اين
مهماني دعوت است. بنووليو به رومئو پيشنهاد ميدهد به اين ضيافت برود شايد
با ديدن دختران زيباروي ديگر اين عشق نافرجام را فراموش كند.
صحنه سوم
خانم كاپولت و پرستار The
Nurse (دايهی ژوليت)در مورد ازدواج ژوليت حرف مي زنند. خانم كاپولت ژوليت
را فرا ميخواند و از او ميخواهد در مهماني با پاريس آشنا شود و در مورد
ازدواج با او تصميم بگيرد.
صحنه چهارم
رومئو وچند نفر از دوستانش
آماده رفتن به مهماني هستند آنها به صورت خود نقاب زدهاند تا شناخته
نشوند. رومئو از عشقش به روزالين و خوابي كه ديدهاست ميگويد و دوستانش
عشق و خوابش را مسخره ميكنند رومئو و دوستانش به صورت مهمانان ناشناس وارد
ضيافت ميشوند.
صحنه پنجم
در مهماني پس از صرف شام،
مجلس رقص شروع ميشود. رومئو وقتي ژوليت زيبا را ميبيند عشقش به روزالين
را فراموش ميكند و شيفته آن دختر ميشود. تيبالت (Tybalt) پسردايي ژوليت،
رومئو را ميشناسد وقصد دارد او را بيرون كند اما آقاي كاپولت اجازه اين
كار را به او نميدهد تا مهماني به هم نخورد. تيبالت در حالي كه عاقبت شومي
را براي خانواده كاپولت پيش بيني ميكند از آنجا مي رود. رومئو به ژوليت
نزديك ميشود و با او صحبت ميكند. پس از حرفهاي عاشقانهاي كه بين آن ها
رد و بدل ميشود رومئو ژوليت را مي بوسد. آنها به هم دل ميبازند اما قبل
از پايان مهماني ميفهمند كه دست به كار خطرناكي زدهاند و عاشق دشمن
خانوادگي يكديگر شدهاند.
پرده دوم
همخوانان توضيح ميدهند كه
عشق قبلي رومئو از بين رفته است و او به معشوق تازهاي دلباخته كه از
خاندان دشمن است و وصال آن دو غيرممكن مينمايد.
صحنه اول
رومئو مخفيانه به درون حياط
خانه كاپولتها ميرود تا ژوليت را ببيند هرچه بن ووليو و مركوتيو Mercutio
(ازبستگان شاهزاده و دوست رومئو) او را صدا ميزنند توجهي نميكند. حتي
يادآوري نام معشوق سابقش روزالين هم اثري ندارد آنها كه نااميد شدهاند
آنجا را ترك ميكنند.
صحنه دوم
رومئو كه به حياط خانه
كاپولتها رفته ژوليت را در بالكن خانه ميبيند و پس از كلامهاي عاشقانه
بسيار، پيمان ازدواج ميبندند و قرار ميشود فردا صبح ژوليت كسي را بفرستد
تا محل برگزاري ازدواج مخفيانهشان را تعيين كنند. رومئو به نزد
كشيشي(لارنس راهبFriar Laurence) مي رود تا ماجراي عشقش را تعريف كند.
صحنه سوم
لارنس راهب با زنبيلي وارد
ميشود (در صبحگاه مشغول جمع آوري نوعی گياه است). پس از صحبتهاي او در
مورد طبيعت و گياهان، رومئو وارد ميشود و ماجراي عشق تازهاش را تعريف
ميكند. راهب پس از اينكه او را در مورد عشق ناپايدارش به روزالين سرزنش
ميكند با ازدواج او وژوليت موافقت ميكند به اميد آنكه اين پيوند، تنفر دو
خانواده را از بين ببرد.
صحنه چهارم
مركوتيو و بنووليو وارد
ميشوند و از نامهاي كه تيبالت به خانه پدر رومئو فرستاده حرف مي زنند.
آنان حدس ميزنند تيبالت (كه شمشيرباز ماهري است) رومئو را به مبارزه
طلبيده است(براي گستاخيش در مورد شركت در مهماني خاندان كاپولت). رومئو در
حالي كه پيداست ديشب به خانه نرفته است، وارد ميشود پس از مدتي شوخي
كلامي (كه ترجمه اش به زبان غیر انگليسي زياد خنده دار نيست)، پرستار ژوليت
و پيتر دلقك وارد ميشوند. جوانان كمي سربهسر اين پيرزن بيسواد
ميگذارند. بعد از رفتن دوستان رومئو، پيرزن ميگويد ژوليت آماده ازدواج با
اوست. رومئو به ژوليت پيغام ميدهد بعدازظهر به بهانهاي خودش را به
كليسا برساند تا لارنس راهب آن دو را به عقد هم در بياورد.
صحنه پنجم
ژوليت بيصبرانه منتظر پرستار
است. او وقتي ميرسد آنقدر خسته است كه دخترك را جان به لب ميكند تا
بگويد باید به بهانهی اعتراف به كليسا برود كه آنجا رومئو منتظر او و
آمادهی ازدواج است.
صحنه ششم
لارنس راهب و رومئو منتظرند وقتي ژوليت ميآيد و آن دو یکدیگر را در آغوش ميگيرند. لارنس آماده است كه آنان را به عقد هم در بياورد.
پرده سوم
صحنه اول
مركوتيو و بنووليو و چند نفر
ديگر وارد ميشوند در حين صحبت هاي آنان، تيبالت و عدهاي به جمع آنان
اضافه شده و پس از پرخاشگري به يكديگر، با ورود رومئو، تيبالت(كه از ورود
او به مهماني كاپولت ناراحت است) شروع به توهين و پرخاش به رومئو ميكند.
رومئو بهخاطر اينكه او پسرعموي ژوليت است با او مدارا ميكند اما ديگران
اين ملايمت او را به ترس تعبير ميكنند و ضمن درگيري، تيبالت از بين بازوان
رومئو، مركوتيور را با شمشير ميكُشد و رومئو هم براي انتقام تيبالت را
کُشته وفرار ميكند. شاهزاده و اطرافيان او، به همراه خاندان كاپولت و
مونتاگو سر مي رسد. شاهزاده وقتي شرح ماجرا را از بنووليو ميشنود؛ حكم
تبعيد رومئو از شهر ورونا را صادر ميكند.
صحنه دوم
پرستار خبرها را به ژوليت
ميدهد او كه از مرگ تيبالت و تبعيد رومئو ناراحت است، انگشتري به پرستارش
ميدهد تا به رومئو رسانده و بخواهد براي آخرين خداحافظي نزد او بيايد.
صحنه سوم
وقتي لارنس راهب خبر فرمان
تبعيد را به رومئو ميدهد او بهخاطر دورشدن از ژوليت از زندگي اش بيزار
ميشود اما پرستار به كليسا مي رود و خبر درخواست ديدار ژوليت به او را
ميدهد. رومئو خودش را آمادهی شنيدن سرزنش هاي ژوليت ميكند.
صحنه چهارم
خانم و آقاي كاپولت با پاريس
صحبت ميكنند آنان با اينكه عزادارند ميخواهند با فاصله چند روز ژوليت را
بيسرو صدا به عقد پاريس درآورند.
صحنه پنجم
رومئو با ژوليت دركنار پنجره
خانه او ديدار ميكند و با اندوه فراوان با هم خداحافظي ميكنند. مادر
ژوليت به اتاق او ميآيد و گمان ميكند او به خاطر مرگ تيبالت تا نزديكي
صبح بيدار مانده است. سپس به او خبر ميدهد كه بايد با پاريس ازدواج كند.
ژوليت نمي پذيرد اما با آمدن پدرش و ديدن عصبانيت و خشم او(كه حتي تهديد
ميكند اگر اين پيوند را نپذيرد او را از خود ميراند) درمانده ميشود و
براي چارهجويي به كليسا ميرود.
پرده چهارم
صحنه اول
در كليسا لارنس راهب و كنت
پاريس در مورد عروسي با هم حرف ميزنند كه ژوليت وارد ميشود. پاريس به او
اظهار علاقه ميكند اما ژوليت باحرف هاي دو پهلو او را دست به سر ميكند.
پس از رفتن او، از لارنس ميخواهد چارهاي بيانديشد. لارنس پيشنهاد ميكند
كه ظاهراً ازدواج را بپذيرد اما دارويي به او ميدهد و ميگويد شب قبل از
عروسي بنوش تا به مدت 42 ساعت به بيهوشي مرگ مانندي فرو روي. وقتي تو را
براي تدفين به اينجا آوردند من رومئو را خبر مي كنم تا با هم به مانتوا
(تبعيدگاه رومئو) فرار كنيد. ژوليت اين پيشنهاد را با خوشحالي ميپذيرد.
صحنه دوم
ژوليت به خانه برميگردد و به
پدرش كه در تدارك عروسي است خبر ميدهد با نصيحتهاي لارنس راهب از
حرفهايش پشيمان شده و راضي به ازدواج است. پدر ژوليت از توبهی دورغين او
آنچنان ذوقزده شده كه عروسي را يك روز جلو مياندازد (و اين كار او، اجراي
نقشه لارنس راهب بهم ميریزد)
صحنه سوم
ژوليت شب قبل از عروسي وقتي مادر وپرستار، او را تنها ميگذارند داروي بيهوشي را مينوشد و به روي تخت ميافتد.
صحنه چهارم
صبح عروسي همه مشغول تداركات جشن هستند مادر ژوليت پرستار را براي بيدار كردن دخترش ميفرستد.
صحنه پنجم
پرستار متوجه ميشود كه ژوليت
ظاهراً مرده است و با خبرشدن خانم وآقاي كاپولت و همچنین کنت پاريس كه
براي بردن عروس آمده عروسي به عزا تبديل ميشود و مجبور ميشوند تدارك
عروسي را براي سوگواري استفاده كنند.
پرده پنجم
صحنه اول
بالتازار (Balthasar)
خدمتكار رومئو خبر مرگ ژوليت را به او ميدهد او كه از زندگي خود نااميد و
مايوس شده است ازيك عطار مقداري زهر ميخرد و چون فروش زهرهای قوي، جرم
است، پول زيادي به عطار ميدهد.
صحنه دوم
جان راهب (Friar John) كه
قرار بود نقشهی لارنس را به رومئو برساند توضيح ميدهد كه وقتي براي عيادت
بيماري به خانهاي رفته است ماموران بهداشت به تصور شيوع طاعون او را در
آن خانه حبس كردهاند و نتوانسته نامه را به رومئو برساند لارنس كه نگران
است رومئو با شنيدن خبر مرگ ژوليت دست به كار نسنجيده اي بزند عجله ميكند
تا قبل از بيدار شدن ژوليت به سردابي كه محل قرارداد اجساد خاندان كاپولت
است برود.
صحنه سوم
كنت پاريس شبانه به قبرستان
ميرود تا براي ژوليت سوگواري كند اما مستخدمش خبر ميدهد كه رومئو و
خدمتكارش به آن سو مي آيند. پاريس خودش را پنهان ميكند تا بفهمد رومئو چه
قصدي دارد و وقتي ميبيند او قبر ژوليت را ميشكافد گمان ميكند او پس از
قتل تبيالت قصد بيحرمتي به دختر عمهی مقتول را دارد آن دو با هم درگير
ميشوند و رومئو پاريس را ميكُشد و پس از ديدن چهره او كه خويشاوند
مركوتيوست از اين كار متأسف ميشود .او پس از باز كردن تابوت ژوليت و وداع
با او(كه گمان ميكند مرده است) زهر را مينوشد و پس از بوسهاي از چهره
ژوليت ميميرد.
وقتي لارنس ميرسد پاريس و
رومئو مرده اند. ژوليت به هوش ميآيد. لارنس ماجراي مرگ رومئو را براي او
تعريف ميكند و از او ميخواهد كه پس از اين ناكامي، راهبه شود تا با عبادت
غمهایش را فراموش كند. با آمدن قراولان لارنس از آرامگاه مي گريزد. ژوليت
كه از زندگي نااميد شده با خنجري خود را ميكُشد و در آغوش رومئو جان
ميسپارد. با آمدن قراولان و ديدن سه جسد كه تازه در گذشتهاند مستخدم
رومئو و لارنس دستگير ميشوند. شاهزاده، خانم و آقاي كاپولت سر ميرسند و
آقای مونتاگو هم كه همسرش به تازگي از غم تبعيد رومئو درگذشته است به آنجا
مي آيد. باپرسوجو از لارنس راهب، بالتازار و خدمتگزار پاريس ماجرا مشخص
ميشود. شاهزاده اين مصيبت را مجازات الهي بخاطر دشمنيهاي بيپايان دو
خاندان كاپولت و مونتاگو ميداند. كاپولت و مونتاگو آشتي ميكنند و تصميم
ميگيرند مجسمهاي طلايي از اين دو دلدادهی ناكام بسازند.